..:: سیمای خوشبختی ::..

عوامل اعتقادی : توحید ، نبوت ، امامت ، معاد

عوامل عبادی : عبادت خداوند سبحان ، ذکر و یاد خداوند ، قرائت قرآن ، نماز در مسجد ، تهجد و شب زنده داری ، روزه

عوامل خانوادگی : مادر عفیف ، نیکی به والدین ، همسر صالح

عوامل اجتماعی : همنشینی با نیکان ، ترحم بر مردم ، مصلح گمنام ، مردم شناسی ، مردم داری ، عدالت ، عزلت

عوامل اخلاقی : قلب پاک ، غلبه بر هوای نفس ، تقوا ، ترس از خداوند ، زهد و پارسایی ، توبه ، گریه بر گناه ، اخلاص ، تواضع ، اطاعت از خداوند ، اخلاق و سیرت نیکو ، عمل صالح ، عمل به سنن الهی ، صبر ، قبول نصیحت ، آرزوی کوتاه ، ترک شهوت ، حفظ زبان ، راستگویی ، قناعت ، سپاسگزاری نعمتها ، شکوه و وقار ، غلبه بر خشم و حسد

عوامل علمی : تحصیل دانش و علوم دینی ، عمل به علم ، تعلیم و تعلم دانش ، احترام به علماء

عوامل اقتصادی : کسب حلال ، کفاف ، انفاق مال ، صبر بر فقر

عوامل نظامی : جهاد و شهادت

خورشید

برای باز آمدن است که می رود.

نگران نباش

به زودی ...

ما به راهِ روشنِ آرامش خواهیم رسید.

فقط کافی ست ...

تاریکی بی پایانِ پیش رو را تحمل کنیم

حتماً سپیده دم سر خواهد زد

و خورشید باز خواهد گشت ...

خدایا ...... ببخش

عالم ز برایت آفریدم، گله کردی

از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی
گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند

صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی
جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور

از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی
گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
بر بخشش بی منت من هم گله کردی

با این که گنه کاری و فسق تو عیان است
خواهان توأم، تویی که از من گله کردی
هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم

با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی
صد بار تو را مونس جانم طلبیدم

از صحبت با مونس جانت، گله کردی
رغبت به سخن گفتن با یار نکردی

با این که نماز تو خریدم، گله کردی
بس نیست دیگر بندگی و طاعت شیطان؟؟
بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟؟!


از عالم و آدم گله کردی و شکایت
خود باز خریدم گله ات را، گله کردی


رویا

لطفا کمی منتظر بمانید تا این تصویر نمایش داده شود. ارادتمند: نسیم آرامش

دیشب رؤیایی داشتم. خواب دیدم بر روی شن ها راه می روم،

همراه با خود خداوند و بر روی پرده ی شب.
تمام روز های زندگی ام را همانند فیلمی بر روی پرده، می دیدم

. همانطور که به گذشته ام می نگریستم
روز به روز از زندگانی ام را،دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد.

یکی مال من دیگری از آن خداوند.

راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته به من، خاتمه یافت.

آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم،

در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت و اتفاقا آن روزها،

مطابق با سخت ترین روزهای زندگی من بود!
روزهایی با بزرگترین رنج ها، ترس ها، دردها و...

آنگاه از خداوند پرسیدم:خداوندا!

تو گفتی که در تمام ایام زندگی با من خواهی بودو من هم پذیرفتم

که در تمام ایام زندگی با تو باشم. خواهش می کنم

به من بگو چرا در آن لحظات سخت و دشوار مرا تنها گذاشتی؟

خداوند پاسخ داد :بنده ی من! به تو گفتم

در تمام سفر زندگی با تو خواهم بودو هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت،

نه حتی برای لحظه ای و چنین نیز نکردم!

درآن روز هایی که فقط یک رد پا بر روی شن ها می دیدی

این من بودم که تو را به دوش می کشیدم.

عشق فقط خدا

لطفا کمی منتظر بمانید تا این تصویر نمایش داده شود. با تشکر: نسیم آرامش


شبی در خواب دیدم که با خدا گفتگو  می کنم  .

خدا از من پرسید : دوست داری با من گفتگو کنی؟

پاسخ دادم : اگر شما فرصت داشته باشید .

خدا لبخندی زد و گفت : زمان من ابدیت است .

چه سؤالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی ؟

پرسیدم چه چیزی در آدمها شما را بیشتر از هر چیزی متعجب می کند ؟

خدا جواب داد :

*اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند .

*و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند .

* اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند

*و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره بازیابند .

* اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند

*به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند .

* اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گوئی هرگز نخواهند مرد

*و به گونه ای می میرند که گوئی هرگز نزیسته اند .

*دست خدا مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت ...



لطفا کمی منتظر بمانید تا این تصویر نمایش داده شود. ارادتمند: نسیم آرامش


بعد از مدتی به خدا گفتم :


به عنوان پروردگار دوست داری که بندگانت چه درسهائی در زندگی بیاموزند ؟


خدا پاسخ داد :


* اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد .

تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند .


* اینکه یاد بگیرند که خوب نیست که خودشان را با دیگران مقایسه کنند .


* اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند .


* اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه ای زمان می برد

ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابد .


* یاد بگیرند که غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد ،

بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست .


* اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند

اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند .


* اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .


* اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند ، بلکه باید خود را نیز ببخشند .


با افتادگی خطاب به خدا گفتم : از وقتی که در اختیار من گذاشتید سپاسگذارم .


و افزودم  : چیز دیگری هست که دوست داشته باشید آنها بدانند ؟


خدا لبخندی زد و گفت :


فقط اینکه بدانند من اینجا هستم


همیشه