راز

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را


سوختن


سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت


خواهش


چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما
کفر شدست لاجرم ترک هوای نفس ما
چونک به عشق زنده شد قصد غزاش چون کنم
غمزه خونی تو شد حج و غزای نفس ما
نیست ز نفس ما مگر نقش و نشان سایه‌ای
چون به خم دو زلف تست مسکن و جای نفس ما
عشق فروخت آتشی کب حیات از او خجل
پرس که از برای که آن ز برای نفس ما
هژده هزار عالم عیش و مراد عرضه شد
جز به جمال تو نبود جوشش و رای نفس ما
دوزخ جای کافران جنت جای ممنان
عشق برای عاشقان محو سزای نفس ما
اصل حقیقت وفا سر خلاصه رضا
خواجه روح شمس دین بود صفای نفس ما
در عوض عبیر جان در بدن هزار سنگ
از تبریز خاک را کحل ضیای نفس ما


شور


عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
عشقت به دلم درآمد و شاد برفت
بازآمد و رخت خویش بنهاد برفت
گفتم به تکلف دو سه روز بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
عشق تو چنین حکیم و استاد چراست
مهر تو چنین لطیف بنیاد چراست
بر عشق چرا لرزم اگر او خوش نیست
ور عشق خوش است این همه فریاد چراست
عشق تو در اطراف گیائی میتاخت
مسکین دل من دید نشانش بشناخت
روزیکه دلم ز بند هستی برهد
در کتم عدم چه عشقها خواهم باخت
عشقی که از او وجود بی‌جان میزیست
این عشق چنین لطیف و شیرین از چیست
اندر تن ماست یا برون از تن ماست
عشقی نه به اندازه‌ی ما در سر ماست
و این طرفه که بار ما فزون از خر ماست
آنجا که جمال و حسن آن دلبر ماست
ما در خور او نه‌ایم و او درخور ماست
عقل آمد و پند عاشقان پیش گرفت
در ره بنشست و رهزنی کیش گرفت
چون در سرشان جایگه پند ندید
پای همه بوسید و ره خویش گرفت
عمریست که جان بنده بیخویشتن است
و انگشت‌نمای عالمی مرد و زن است
برخاستن از جان و جهان مشکل نیست
مشکل ز سر کوی تو برخاستن است
قومی غمگین و خود مدان غم ز کجاست
قومی شادان و بیخبر کان ز چه جاست
چندین چپ و راست بیخبر از چپ و راست
چنین من و ماست بیخبر از من و ما است
گر آتش دل نیست پس این دود چراست
ور عود نسوخت بوی این عود چراست
این بودن من عاشق و نابود چراست
پروانه ز سوز شمع خشنود چراست
گر آه کنم آه بدین قانع نیست
ور خاک شوم شاه بدین قانع نیست
ور سجده کنم چو سایه هرسو که مه است
پنهان چه کنم ماه بدین قانع نیست


تین

خداوند در سوره "تین"(انجیر) به این میوه قسم خورده است و دانشمندان دین‌پژوه می‌گویند،

 احتمالاً علت آن است که انجیر، یکی از میوه‌های همه چیز تمام است و کلکسیونی از

 املاح و ویتامین‌ها دارد؛لذا مورد توجه خاص قرآن قرار گرفته است اما این سوگند، 

ویژگی ظریف دیگری هم در بر دارد که موجب مسلمان شدن یک تیم تحقیقاتی ژاپنی 

شده است.


 
   قصه از این‌جا شروع شد که یک گروه پژوهشی ژاپنی، در بین مواد
 
 خوراکی به دنبال منبع پروتئینی خاصی بودند که به میزان کم،
 
  در مغز انسانو حیوانات تولید می‌شود. این پروتئین،کاهش دهنده
 
 
 
 کلسترول خون ومسئول تقویت قلب و شجاعت انسان است
 
 و بازتولیدش بعد از ۶۰سالگی تعطیل می‌شود. 
 
 

 
ژاپنی‌ها فهمیدند این ماده فقط در انجیر و زیتون موجود است
 
و برای تأمین آن، باید انجیر و زیتون را به نسبت
 
 یک به هفت مصرف کرد. 

بعد از ارائه این نتیجه یکی از قرآن پژوهان مصری نامه‌ای به این تیم
 
تحقیقاتی می‌نویسد و اعلام می‌کند که در کتاب مقدس
 
مسلمانان، خداوند به انجیر و زیتون در کنار هم قسم خورده.
 
 نام انجیر فقط یک بار و نام زیتون نیز هفت بار در قرآن آمده است.

معجزات قرآن کریم در قرن 21
نویسنده صبا محمدی