صلوات


ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ
ﺍﻭّﻝ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨــﻪ ﻣﺼﻄﻔــﯽ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﺩﻭّﻡ ﺑﻪ ﺷــﻪ ﻧﺠﻒ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﮑﻨﯿــﻢ
ﺭُﺧﺴــﺎﺭ ﻋﻠﯽ ﺷﯿﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﺯﻫﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﺠﺎ ﺗﺮﺑﺖ ﺍﻭﺳﺖ
ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﺴﺎ ﺭﺍ #ﺻﻠــﻮﺍﺕ

ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺳﻼﻡ
ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺠﺘﺒــﯽ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺩﮔﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺧﻮﻥ ﺧﻔﺘﻪ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﮔﻔﺘﻢ ﺯ ﺣﺴﯿﻦ ﭼﻮﻥ ﻧﮕﻮﯾﻢ ﺳﺠﺎﺩ
ﺁﻥ ﭘﺎﮎ ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺎﺭﺳﺎ ﺭﺍ #ﺻـــﻠﻮﺍﺕ

پس ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﻢ ﺁﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻌﺼﻮﻡ
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﺻﺎﺩﻕ ﮐﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﻣﺬﻫﺐ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﻮﺩ
ﺁﻥ ﺣﻨﺠﺮﮤ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺿــﯿﺎ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﯾﺎﺩ ﺁﺭ ﺍﻣــــﺎﻡ ﮐﺎﻇـــﻢ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ
ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺑﻪ ﭘﺎ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﺭﻭ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﺸﻬـﺪ ﺍﻟﺮﺿﺎ ﮐﻦ ﻭ ﺑﮕﻮ
دﺭ ﻃﻮﺱ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﻟﻐﺮﺑﺎ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﯾـــﺎﺩ ﺁﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺗﻘــﯽِ ﺻﺎﺣـــﺐ ﺟﻮﺩ
ﻫﻢ ﻫﺎﺩﯼ ﻭ ﻋﺴﮑﺮﯼّ ﻣﺎ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﺑﯿﺎ ﺣﻀــﻮﺭ #ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺮﺳــﯿﻢ
ﺁﻥ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﻭ ﻧﻮﺭ ﻫُﺪﯼ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﻋﺮﺵ ﮐﺒﺮﯾﺎ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ
یک ﺑﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﺁﻝ ﻋﺒــﺎ ﺭﺍ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم**ْ **وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعین


یاد


آمدی طبعم شکوفا شد، بهارانی مگر؟
صورتم شد خیس خیس ازشوق، بارانی مگر؟

آمدی با دیدنت برخاست در من مرده ای
روح رستاخیزی من! در تنم جانی مگر؟

آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را
پیش پایت سر بریدم عید قربانی مگر؟

تا ابد دیوانه ی زنجیری موی تواَم
نیست امّید رهایی از تو، زندانی مگر؟

خواستی عشق زلالم را بسنجی با قسم
ای تو تنها بر لبم سوگند، قرآنی مگر؟

خواستی گرد فراموشی نگیرد قلب من
لحظه ای از چشم این آئینه پنهانی مگر؟

شرط کردی خالی از یادت نباشد خاطرم
خود که صاحب‌ خانه ای ،ای خوب! مهمانی مگر؟

چای


دوستی با بعضی آدمها، مثل نوشیدن چای کیسه ایست. ..برای رفع تکلیف. ...دل آدم را باز نمی کند. ...خاطره هم نمیشوند. ..دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجیست، پراز رنگ وبو، جان میدهد برای خاطره های دم دستی، می نشینی چای را با شکلات فندقی مینوشی وفکر میکنی خوشحال ترین فرد روی زمینی فقط باقی چای مانده ته استکان بعد یکی دو ساعت میشود رنگ قیر سیاه. ...دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است، باید نرم دم بکشد باید برای عطر ورنگش منتظر بمانی وآرام، باید آنرا بریزی داخل استکان کوچک کمر باریک تا عطر ملایمش را احساس کنی وآهسته جرعه جرعه بنوشی وزندگی کنی،

قابل


ﺷﻌﺮﯼ ﮐﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺩﻟﯽ ﺗﺒﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﺑﯽ ﺳﺒﺐ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ
ﭘﺎﯾﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽ ﺳﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺜﺎﺭ ، ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﻭ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ، ﺗﻨﻬﺎ ﺭﻫﺎﯾﻢ ﮐﻦ ﻭﻟﯽ ،
ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﭘﺸﺖ ﺍﯾﻦ ، ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺩﮔﺮ، ﺟﺰ ﯾﮏ ﺭﻣﻖ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ
ﺣﺘﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻧﺪﮎ ﺭﻣﻖ، ﺻﺪﺑﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﺟﺰ ﺷﻌﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ، ﺩﺭ ﭼﻨﺘﻪ ﺍﻡ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ
ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ، ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ

درک


ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﻓﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ
ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ
 ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ
ﻣﺪﺭﺳﻪ..ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ..ﮐﺎﺭ
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ 
ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ 
ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ 
ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ 
ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ