چشم

وقتی آغوشت را به روی آرزوهایم باز می کنی

آنقدر مجذوب گرمای وجودت می شوم

که جز آرامش آغوشت

تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم…




چه با قاطعیت حکم میدهی که

“حواست رو جمع کن”

و من میمانم که چطور جمعش کنم

وقتی تمامش پیش توست !





نگاهم کن

میخواهم چشم هایم را به چشم هایت بدوزم !

میخواهم به این دنیا نشان دهم که

عاشق ترین خیاط منم . . .


اشک


در خیالات خودم
در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،
از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم،
خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت،
توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی
که حالت بهتر است؟!
باز میخندم که خیلی،
گرچه میدانی که نیست

شعر می خوانم برایت،
واژه ها گل می کنند
یاس و مریم میگذارم،
توی گلدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت،
می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری،
بین دستانی که نیست..؟!

وقت رفتن می شود،
با بغض می گویم نرو...
پشت پایت اشک می ریزم،
در ایوانی که نیست

می روی و
خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم،
با یاد مهمانی که نیست....


دلگیر


♡...بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است...♡
♡...شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است...♡

♡...آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم...♡
♡...که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است...♡

♡...رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود...♡
♡...دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است...♡

♡...خواب دیدم که برایم غزلی می خوانی...♡
♡...دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است...♡

♡...کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی...♡
♡...که چگونه نفسم با غم تو درگیر است...♡

♡...تارهای نفسم را به زمان می بافم...♡
♡...که تو جونم برسی حیف که فردا دیر است است..♡

نفس


تو که گفتی:
نقاش نیستی
پس چرا به تو فکر می کنم،
دنیایم
رنگی می شود
مهم نیست عمر “کوتاه” باشد یا “بلند”
مهم ، نفس هایی ست که با تو “کوتاه” و بی تو “بلند” کشیده می شود..


عزت نفس.


ب شناخت و تصور فرد و تصویر ذهنی او از خود و میزان ارزش و اعتباری ک برای خود قاعل است مربوط میشود افرادی ک تصور مثبتی از خود ندارند و نسبت ب هویت انسانیشان دچار سردرگمی و بحرانند نمیتوانند نامشروط خود را بپذیرند و در یک کلام عزت نفس پایینی دارند ب همین دلیل دچار کبر و غرور میشوند.
غرور ترس متظاهر ب قدرت است بر خلاف ظاهر قدرتمند فرد متکبر کاملا احساس اضطراب بی ارزش بودن و خود کم بینی میکند اما برای مقابله با این احساس منفی ماسک جعلی برای خود خلق میکند و خود و دیگران را مجبور ب پذیرش آن میکند.
از آن جا ک این شخصیت از درون و بی قید و شرط خود را دارای اعتبار نمیداند دست ب دامن ابزار بیرونی چون ثروت،مقام اجتماعی،دانش و تحصیلات عالیه،زیبایی ظاهری و قومیت،نژاد،جنسیت و …………… میشود.
او با گره زدن هویت خود با این منابع در صدد ارزش آفرینی و جبران کمبودهای خویش است.