چند پند از #لقمان_حکیم به پسرش

روزی لقمان حکیم به فرزندش گفت:
امروز به تو ۳ پند میدهم تا کامروا باشی.

#اول: اینکه سعی کن در زندگی ات بهترین غذای جهان را بخوری.

#دوم: اینکه سعی کن در زندگی ات در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.

#سوم: اینکه سعی کن در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسرش گفت: ای پدر ما یک خانواده یی بسیار فقیر هستیم چگونه میتوانم این کارها را انجام بدهم؟

پدرش جواب داد: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذای که میخوری طعم بهترین غذای جهانرا میدهد.

اگر بیشتر کار کنی و دیرتر بخوابی در هرجایی که بخوابی این احساس را میکنی که بهترین خوابگاهی جهان است.

و اگر بامردم به خلق خوش دوستی کنی و درقلب همه جای بگیری ان وقت بهترین خانه های جهان مال تواست.

بلی عزیزان گرانقدر: این پند فقط برای پسر لقمان حکیم نه بلکه برای ماوشما هم یک درس آموزنده است.

درگیر

وقتی دلم درگیر تو ست
آن قدر زیبا می شوم
که گل ها از خجالت
خیس ِ شبنم می شوند
وقتی دلم درگیر تو ست
آن قَدَر می خواهمت... می خواهمت
که نمی گذارم
دنیا به آخر برسد
وقتی دلم درگیر تو ست
من از خدا پُر می شوم
مثل اینکه
برای دوست داشتن ات
هیچ وقت قرار نبوده است بمیرم
وقتی دلم درگیر تو ست
چهار فصل، گل سرخ می شوم
پُر می شوم از کاج ها
یک سبز ِ ممتد می شوم
وقتی دلم در گیر تو ست 
پر می شوم
از دختران گل فروش
که با کفش های پر از باران
و دست های خیس ِ عطر تو
بهار را در شهر 
دست فروشی می کنند
وقتی دلم درگیر توست...
و من خدایا چه قدر دوستت دارم
آه یک جور دیگر می شوم !
 
"پرویز صادقی"

سلام صبح اول هفته اتون بخیر 
و روزتون شاد
لبتون خندون عزیزان 

مقام

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟
آهن و فولا...د از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد ، دیگری نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است

عاشق

عاقبت با یک غــــــزل، او را هــــوایی میکنم

بعدِ عـــاشق کردنش، خود را فــــدایی میکنم

گفته اند او عاشقِ شعر است و شاعر پیشگی

با همـــــین ترفــــنــــد، از او دلربــــــایی میکنم

من که "شاعــــــر" نیستم، اما به عشقِ او چنین

در میــــــانِ دوستان، "شـــاعر نمـــایی" میکنم !!

قلب او سنگیـــست، من میکوبمش با شعــر ناب

کــــعبه ای می ســـــازم از آن و خــــدایی میکنم

او طــلســـمم کرده با آن چشــــم های آبی اش

شــــعـــر میخوانم، نگــــاهش را گــدایی میکنم

من به اعــجاز "غـــــزل" بر قـــــــلب ایمان دارم و

آخــــرش هم با "غــــــزل" او را هــــــوایی میکنم

"امیر جان دل"

باران

 ﻋﻄﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺘﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ ..
ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﻏﻢ ، ﺧﻮﺩ پرﺳﺘﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ،ﺍﺳﯿﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
ﯾﺎﺩ ﺍﯾﺎﻡ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ .....
ﯾﺎﺩ ﺩﻭﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻬﺎ پاﮎ ﺑﻮﺩ .....
ﭼﺸﻤﻬﺎ ﮔﻮﯾﺎﯼ ﻋﺸﻘﯽ ﻧﺎﺏ ﺑﻮﺩ .
ﻋﺸﻘﻬﺎ ﺑﻮﯼ ﻫم آﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ .
ﻗﻮﻟﻬﺎ ﺭﻧﮓ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩ
ﻗﻠﺒﻬﺎ ﺁﻫﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﺷﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩ .....
ﻋﻬﺪﻫﺎ ﺳﺎﺩﻩ ،ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺭﯾﺸﻪ ﺑﻮﺩ .
ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻮﻩ ﮐﻨﺪﻥ پیشه ﺑﻮﺩ ...

ヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟! خاطرات خوب و شیرین باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه