نامه به .......

من...من...ای خدا دیدی اومدم،دیدی آخرش برگشتم به طرف خودت.اومدم باهات خودمونی حرف بزنم،اومدم بگم ببخش منو؛بگم قلبی گناهکار دارم؛ایمانی ضعیف و زبانی پرگناه.اومدم بگم می خوام بنده ی خوبی باشم برات پس ای خدا دستای ناتوانم رو در دستای تواناو مهربون خودت بگیر تا در روزمرگی این دنیا غرق نشم و در هیاهوی این زندگی انسانیتم رو گم نکنم. خدای خوبم!افتخار سجده کردن بر آستان مقدست رو از من نگیر،چون وقتی بر تو سجده می کنم روحم  رو نوازش می کنی و به اون آرامش می بخشی.می دونم شکرگزاری من هیچ وقت شایسته ی عنایت و نعمت های بی کران تو نیست اما بازم تو رو شاکرم که زبانی به من دادی تا وسیله ای برای شکرگزاریت باشه خدایا!ازت می خوام هیچ وقت تنهام نذاری چون تو خدایی و بهترین دوست همه ی لحظه های زندگی من خدای مهربون ازت می خوام یاریم کنی تو رو همیشه دوست بدارم و با نور عشقت غبار دلم رو پاک کنم.همیشه با تو ام تنهام نذار .به امید رحمتت ای مهربان ترین مهربانان

خداوندا! برای دیدنت

 در عشق سفر کردم

 با کوله باری از شورو احساسی بی دروغ

تو با من و من به دنبال تو

چه کنکاش دلکشی!

و تو را در خویش جستم.

 آة چه کوچکم و حقیر...

در پیشگاه« تو»

قلبم،نهایت شکوه من است.

که آبدیده ی آتش مهر توست. آن را بپذیر...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.