املا7-93


من وقتی دیدم همه ی آدم های خوب را دارم توی قلبم جا بدهم ، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم

توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم ... اما جا نگرفت ... هر چی کردم جا نگرفت ... دلم هم سوخت ... اما چه کار کنم ؟ جانگرفت دیگر . تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است .

می گویند قدر وقت رابدانیم و دقایق گران بها را بیهوده از دست مدهید . مقصود این نیست که دائماٌ در کوشش و اضطراب باشید و راحت و آرام برخود حرام کنید . ساعتی که درمصاحبت دوستان می گذرد یا برای گردش و ورزش و بازی های تفریحی مصرف می شود ، در ردیف اوقات تلف شده ، نیست .

 

·        من با غرور و مهربانی و خشنودی ، باغ و صحرا را تماشا می کردم و در درخت ها و بوته ها می نگریستم . گویی با هر یک ازآنان آشنایی دیرینه دارم و باهمه ی ساقه های سرسبز ، رفیق و خویشاوندم . این نخستین باری بود که در برابر این همه عظمت و بزرگی و در میان این همه آفرینش خداوند ، خود را که هنوز نوجوان بودم . بزرگ حس می کردم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.