ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
طبیعت را دوست داشت ومی کوشید از زیبایی های آن لذت ببرد . دقایق طولانی به یک گل خیره می شد ونشاط عجیبی احساس می کرد. از خداوند خواست به او در را هی که انتخاب کرده است ،اخلاص و همت بلند عطا کند وبه قلب نگران مادر ، آرامش ونشاط بخشد وکسالت او را شفا دهد. دوستی خوب است که گفتارش درست ورفتارش پسندیده باشد . در دلش ایمان ومهربانی موج بزند واز چهره ونگاهش امیدواری ونشاط بجوشد.
من با تکان دادن دست هایم به احساسات خاموش اما سرشار از پاکی وصفای این طبیعت و سبزه های معصوم پاسخ می گفتم وبه خالق آنها می اندیشیدم. بدون تردید وقت از طلا گران بهاتر است . زیرا با صرف وقت می توان طلا به دست آورد ولی دقایق تلف شده را نمی توان با طلا خرید.
خوب....بعد از مدت ها که فکر کردم تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم و این کار را هم کردم....