شکست


و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمـــان چنبـــره زد کار به دستم بدهد
من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز کـــه در بند تـــوام آزادم
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تــو باشی من مفلوک،دو مشتم خالیست
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیـــر بی‌رحم ترین زاویـه‌ی ساطورم



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.