و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد و زمـــان چنبـــره زد کار به دستم بدهد من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم و از آن روز کـــه در بند تـــوام آزادم بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست گل تــو باشی من مفلوک،دو مشتم خالیست تو نباشی من از اعماق غرورم دورم زیـــر بیرحم ترین زاویـهی ساطورم